از سربالايي دادگستري بطرف مخابرات ولي عصر سر ظهري رد مي شدم،يه نيسان وانتي خربزه مشتي داشت رفتم بگيرم، با فروشنده اش كه يه جوون 20-24 ساله بود چونه مي زدم! كه مامور سد معبر شهرداري با يه لگد به ترازو و چند تا توپ و تشر به جوونه كه جمعش كن بساطتو واردشد،البته بلافاصله رافعت اسلاميش گل كرد و گفت :آقايون رو راه بنداز ،بعد!
به جوونه گفتم: مي خواهي باهاشم صحبت كنم؟ گفت: نه خودم حلش مي كنم.
به جوونه گفتم: مي خواهي باهاشم صحبت كنم؟ گفت: نه خودم حلش مي كنم.
از سربالايي دادگستري بطرف مخابرات ولي عصر سر ظهري رد مي شدم،يه نيسان وانتي خربزه مشتي داشت رفتم بگيرم، با فروشنده اش كه يه جوون 20-24 ساله بود چونه مي زدم! كه مامور سد معبر شهرداري با يه لگد به ترازو و چند تا توپ و تشر به جوونه كه جمعش كن بساطتو واردشد،البته بلافاصله رافعت اسلاميش گل كرد و گفت :آقايون رو راه بنداز ،بعد!
به جوونه گفتم: مي خواهي باهاشم صحبت كنم؟ گفت: نه خودم حلش مي كنم.
به جوونه گفتم: مي خواهي باهاشم صحبت كنم؟ گفت: نه خودم حلش مي كنم.
به مامور محترم شهرداري گفتم:شما همه اونهايي رو كه سد معبر مي كنند ،جمع مي كنيد؟گفت :بله،اين وظيفه ماست.گفتم :آخه پس اينهمه بساطي تو سنگفرش و مقابل كميته سابق(يادش بخير) پس چي؟!! گفت :به ما اطلاع بدند رسيدگي مي كنيم.با گرد وخاكي كه مامور شهرداري راه انداخته بود و شرح وظائفي كه مسبوط ارائه فرموده بودند،پيش خودم گفتم ديگه اين جوونه اينورها پيداش نمي شه!
ساعت حوالی 14 از اونجا رد مي شدم،نيسان وانتي همونجا بود!

2 نظرات:
اگه اونورا پیداش نشه پس کجا پیداش بشه تا یه لقمه نون دربیاره هااااااااا؟!!!!!!!!
جوراب فروش خودتی!
ارسال یک نظر